آه خدایا! چه مىشد آسمان شادیم با ابرهاى غم و اندوه تیره و تار نمىگشت!
چه مىشد همیشه گل لبخند بر لبهایم مىشكفت!
چه مىشد وجودم هماره آكنده از شادى و لبریز از شوق بود!
اى كاش كسى به من مىگفت، آن شادمانى خالى از پشیمانى و سرور بى زوال را كجا مىتوان یافت؟
اى كاش مسیحا دمى این راز نهفته را بر من آشكار مىكرد كه آن شادى و سرورى را كه مستى شبانهاش، خمار بامدادى را در پى نداشته باشد در كجا جست و جو كنم؟
و در یك كلام بگویم: اى كاش روحى سبز و همیشه بهار به من مىگفت:چه كنم هر روز من نوروز باشد؟
دم مسیحایى امیرالمؤمنین (ع) این آرزو را برآورده ساخته و آن ساقى بزم جانان و سرمست شراب دوست، گنج پنهان سرور حقیقى را این چنین آشكار ساخته است: «كل یوم لا یعصى الله فیه فهو عید؛ هر روزى كه آینه دل از زنگار گناه پاك و چهره جان از غبار عصیان پیراسته باشد، روز شادى و عید است.»
(نهج البلاغه، حكمت 428)